بیشتر از آنچه تصور کنی خیانت دیده ام
و بیشتر از آنچه باور کنی قلبم را شکسته اند
اما تو ، اما تو نه خیانت کردی و نه قلبم را شکستی
تو جگرم را آتش زدی ، زبانم می گوید ،
زبانم می گوید : به امید روزی که روزگارت
سیاه تر از پر کلاغ ، تیره تر از غروب
و غمگین تر از غم جدایی باشد
اما دلم می گوید : به امید روزی که
آشیانت بالاتر از آشیان عقاب
چشم انداز نگاهت زیباتر از بهشت
بر لبانت لبخند و صد هزار پری کنیزت باشد .
**************************************
ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم.
ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت بر رویت میگستراندم.
ای کاش می توانستم اشک باشم تا هرگاه اسمان چشمانت ابری می شد باریدن می گرفتم.
ای کاش می توانستم خنده باشم تا روی لبانت نشینم و غنچه ی بسته لبانت را بگشایم.
ای کاش می توانستم یک پرنده باشم و پر می گشودم و تا دور دسته در کنار تو پرواز می کردم.
ای کاش می توانستم سایه باشم تا نزدیکترین فرد به تو باشم.
آری ای کاش سایه بودم تا همیشه و همه جا همراه و هم قدم با تو بودم.